کاش عاشقی هم پا می گرفت...

کنجِ پستوی خیس از عطر شب‌بوها، پشت نقابِ غبارآلود خاطره ها،تصویری از درنگ را نقاشی میکنم

کاش عاشقی هم پا می گرفت...

کنجِ پستوی خیس از عطر شب‌بوها، پشت نقابِ غبارآلود خاطره ها،تصویری از درنگ را نقاشی میکنم

جنون عاشقی


بگذر از کوی ما

کن نظر سوی ما

به هر طرف ببین شروع کنم

در پی من دوان

گشته پیر و جوان

از این جنون چه گفت و گو کنم

به گریه ندامتم

ز انتظار بی پایه ای

چو می کند ملامتم

ز جفای تو همسایه ای

به گریه ندامتم

ز انتظار بی پایه ای

چو می کند ملامتم

ز جفای تو همسایه ای

چه گفت و گو برای او کنم

بر این بلا چگونه خو کنم

ای فرزانگان بر دیوانگان

این ملامت چرا کنید

کم تماشای ما کنید

از من بگذرید

راه خود روید

عاشقان ما را رها کنید

کم تماشای ما کنید

مگر به شهر شما

قسم شما را به خدا

جنون عاشقی تماشا دارد

بسوزد آن که هست و حاشا دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد