کاش عاشقی هم پا می گرفت...

کنجِ پستوی خیس از عطر شب‌بوها، پشت نقابِ غبارآلود خاطره ها،تصویری از درنگ را نقاشی میکنم

کاش عاشقی هم پا می گرفت...

کنجِ پستوی خیس از عطر شب‌بوها، پشت نقابِ غبارآلود خاطره ها،تصویری از درنگ را نقاشی میکنم

هرچه تو بخواهی

به من تکیه کن!

من تمام هستی ام را دامنی میکنم

تا تو سرت را بر آن بنهی.

تمام روحم را آغوشی میسازم

تا تو درآن از هراس بیاسایی!

تمام نیرویی را که در دوست داشتن دارم

دستی میکنم تا چهره و گیسویت را نوازش کند

تمام بودن خود را زانویی میکنم

تا بر آن بخواب روی

خود را,تمام خود را به تو میسپارم

تا هر چه بخواهی از آن بیاشامی

از آن برگیری

هر چه بخواهی از آن بسازی

هرگونه بخواهی باشم

هرچه تو بخواهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد