زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم وگذشت انچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران.
می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟
لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده
تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم
تو این گرما بیا دیوونه گردیم / تو حوض آب یخ وارونه گردیم
ادامه مطلب ...
به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی
=======================
نفرین به اون کسایی که روی دلا پا می ذارن تا که می بینن عاشقی میرن و تنهات می ذارن نفرین به آدمایی که تو سینه ها دل ندارن عاشق عاشق کشین ، رحم و مروت ندارن
=======================
روی یک طاقچه سنگی میون دو قاب رنگی بودن من وتو با هم داره تصویر قشنگی عکس تو تو قاب خاتم در حصار خالی از غم حتی در مرگ تن من نمی گیره رنگ ماتم
=======================
آفرینش روز و شب، زیبایی زمین و کهکشانها، درخشش ستارگان فروزان، همه حاکی از وجود پروردگار یکتاست، پس از او اطاعت می کنیم، چون او معین کرده که مرگ آغاز جاودانه هاست.
=======================
می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم
=====================
خواب ناز بودم شبی…. دیدیم کسی در میزند…. در را گشودم روی او …دیدم غم است در می زند… ای دوستان بی وفا…از غم بیاموزید وفا..غم با آن همه بیگانگی….. هر شب به من سر می زند
======================
هزار دستگاه ریو، صد دستگاه آپارتمان، هزار سکه طلا و میلیاردها ریال اسکناس دو هزارتومانی فدای یه تار موی گلی مثل تو
======================
هرگاه دلت هوایم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند
بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم *بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم * بیا ازحسرت و غم دیگه باهم حرف نزنیم * بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم
=======================
خوشبختی مثل یه پروانه است . وقتی دنبالش میدوی پرواز میکنه اما وقتی وایسی میاد رو سرت میشینه
=======================
من همه ی قصه هام قصه ی توست اگه غمگینه اونم از غصه ی توست
=======================
سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست
ای پیتزای عشقم! همبرگر قلبم! کباب زندگیم و اسپاگتی افکارم! بی تو فلافلم
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل
روز اول گل سرخی برام اوردی گفتی برای همیشه دوستت دارم روز دوم گل زردی برایم اوردی گفتی دوستت ندارم روز سوم گل سفیدی برایم اوردی و سر قبرم گذاشتی و گفتی منو ببخش فقط یه شوخی بود
اسکله ی ناز چشات
کاری دارم
یه قایقم
تو ساعته یه ربع به عشق
عقربه ی دقایقم
گرمی دستای تو رو
به صدتا دنیا نمی دم
هر وقت که یارم تو بودی
بی کسیو نفهمیدم
تو بند دل
سلول عشق
حبس نگاتو می کشم
ولی بازم رو میله ها ش
عکس چشاتو می کشم
آی قصه ی بی سر و ته
شعر بدون قافیه
برای مرگ این پسر
نبودن تو کافیه
گویند شقایق ها نمی میرند ، تا
مرگ شقایق ها دوستت دارم
به محض آنکه دانستی که کی هستی،درهای راز های هستی به رویت گشوده خواهند شد.
قلمرو هستی از آن توست و همواره از آن تو بوده است.
چیزی در تو اتفاق می افتد که با تو می ماند و مرگ هم آن را از تو باز نخواهد ستاند.
انسان زمانی به حقیقت خویش نایل شده که به چیزی رسیده باشد که مرگ هم توان گرفتن آن را نداشته باشد. در غیر این صورت،با حضور بی منا زع مرگ ، چه کسی برنده وچی کسی بازنده است؟
بنام آنکه دوست را آفرید
من همونم که یه روزی واسه چشات خونه ساختم
واسه بوسیدن دستات همه زندگیمو باختم
چیز تازه ای ندارم به پای تو بریزم
دست خوب مهربونی یاورت باشه عزیزم
عجب تکلیف بی نهایتی است دوست داشتن
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد من شروع کردم
وقتی او تمام شد من شروع کردم
و چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن
مثل تنها مردن
عشــق عشــــق عشـــــــق
نمی دانم که این عشق چگونه بر کویر خشک قلبم بارید که دل بی خبرم عاشق شد
و به عشقش می بالد . . .
نمی دانم می داند که با دیدنش می رود از تن و جانم خستگی . . .
نمی دانم تا کی عاشق می ماند . . .
نمی دانم می داند بدون او بی قرارم ، هیچم ، پیچم . . .
نمی دانم می داند در انتظار فردای با او بودنم . . .
نمی دانم چگونه سر کنم لحظات بی او بودن را . . .
نمی دانم می داند که هیچگاه عشق واقعی نمی میرد . . .
نمی دانم می داند دوست ندارم در رویای کسی دیگر باشم . . . .
مادر،
ای لطیف ترین گل بوستان هستی
ای باغبان هستی من،
گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند
گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد
گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند
گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد
گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر و سخت کوش
که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند
گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد
مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی
تو را سپاس می گویم و می ستایمت
تو را به جای تمام کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به اندازه تمام روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
و به خاطر عطر نان گرم و برف هایی که آب می شوند
و به خاطر نخستین گلها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم
من از رویداد یک حادثه بر می گردم
آنجا که یک ازدحام حلقه وار
دور تا دور،یک انسان را گرفته بودند
و صدای مصلوب،مصلوب
بر دل آسمان چنگ می زد
نان شرافت یک مرد بود.
و من تا عمق فاجعه را فهمیده بودم
زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم وگذشت انچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران.
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ی ممنوعه ولی لبهایم
هرچه ازطعم لب سرخ تودلکندنشد
باچراغی همه جاگشتم وگشتم درشهر
هیچکس.هیچکس اینجابه تو مانندنشد
هرکسی دردل من جای خودش را دارد
جانشین تو دراین سینه خداوند نشد
خواستندازتو بگویند شبی شاعرها
عاقبت باقلم شرم نوشتند نشد
تنهایی اصلا هم سخت نیییییییییییییییست
خیلی خوشحالم که تنهام
یعنی تنها شدم...
بابا دوستی چیه؟!
والا به خدا تازه برگشتم به روزای اسودگی......
تازه شدم مستقل.........
تا جداتون نکردن بیخیال دوستی بشین.......
عشق؟!!!اصلا ارزش نداره......
عشق یعنی دو خط موازی ........
اینو باور کن.............
حالاباورنکنی..............یه روز مجبور میشی باور کنی.........
حاضرم قسم بخورم
اگرعشقت مراباورنمیکرد
دلم عمری به پایت سرنمیکرد
چه میشدعاقبت پروانه هارا
غرورشمع خاکسترنمیکرد
وقتی زندگی 100دلیل برای گریه کردن
نشونت میده......
تو 1000دلیل برای خندیدن نشونش بده......
چندروزی میشه که خاطراتتو ازخودم دورکردم
ساعتهایی که برام خریده بودی
روسری.رژ لب صورتی.گلت که خشکه خشک شده ولی هرگز نمرده..
ازهمه مهمترعکسات وخیلی چیزای دیگه که ازتو
برام مونده بود........
فقط اون مسواکه رو دارم هرروز میرم سراغش ...
امروز وقتی داشتم عطرمیخریدم رسیدم به یه عطری که بوش خیلی اشنابود
وقتی درست بوش کردم یادم افتادتو ازاون عطرمیزدی
میخواستم همون عطرروبگیرم ولی.......
ولی یادم افتاددیگه بایدفراموشت کنم......
زندگی رابایدبه رقص دراورد.زندگی تجارت نیست....
زندگی را برای نفس زندگی بایدزیست.....
اززندگی بهره ببرید.اماانرا به سطح یک کارابزار نکشید.....
زندگی هدف نیست.چراکه معنای هدف.تنزل دادن اموربه سطح وسایلی برای رسیدن به
چیزهاییست.....
وبرای رسیدن به هدف همیشه باید قربانی دادوهرانچه که هست رابایدبه پای هدف های
اینده ریخت.....
واقعیتهای زندگی گاه به دست خودمان به وجودمی ایدوکیفیت ان بستگی به اندیشه ی
ماخواهدداشت.....
سرزنش خود.خودباوری را کاهش میدهد........
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
بچه بودیم اگه دلمون می شکست با یه آبنبات دلمونو بدست می آوردن
به ادامه مطلب برید
ادامه مطلب ...
و اینک باران
بر لبهء پنجرهء احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی عبور کنم
گاهی دلت آنقدر می گیرد که می خواهی تمام بغضت را درون تنگی کوچک بریزی و با تمام نفرتی که در وجودت موج می زند به دیوار اتاقت کوبی تا مگر بغضت فرو رود و آرام گیری ...
غافل از این که تنگ شکسته می شود و هر تکه اش همچو خمپاره ای پر ز بغض به سمت خودت بر می گردد و دوباره این تویی و بغضی گلو گیرتر ....